خاستگاری (پارته اخر)
بیو فامیلا دوماد*
مایکی : ای تفففف این سانزو داره میرع زن بگیره من هنو سینگلم ععررررر
دراکن: اخه کی ب تو پا میده الاغ؟
مایکی : ععرررررررر ساکت شوووو
تاکئومی: هی سانزو این کتو شلواره قشنگ تره اینو بپوش
سانزو : هی بدک نی کتو شلوارو ولش دسته گلو شیرینی چی ببرم؟
کازو: دادا من میگم گل بابونه
سانزو: از تو نظر نخواستیم
کازو: گمشو باو مث صگ پاچه میگیره
ایزی: چ حسی داری بلاخره داری دوماد میشی
سانزو: نصف ذوقم سر لباسیه ک برا هستی خریدم دوس دارم ببینم توش چ شکلی میشه
دراکن: اوووو تو از الان همچینی تو لباس عروس ببینیش چیکار میکنی
سانزو : بنام خدا سکته
تاکئومی : اونجا رفتی سر سنگین باش باباش قانع بشه دخترو بده
سانزو: حله اونو ب خودم بسپار
ساعت ۷ سانزو ، تاکئومی ، مایکی ،کازو ..... با دست گل و شیرینی برا خاستگاری میاد*
بیو اشپز خونه*
سنجو : هی هی استرس نداشته باش چایی رو بدع بیا
یوزو: موفق باشی * اشک شوق*
بابات رو ب تاکئومی : خب شغل عاقا دوماد چیع؟
تاکئومی :والا چه عرض کنم یوتیوبر هس
بابات : هی بدک نی فقط بدون من دخترمو از سر راه نیاوردم حواست ب دخترم نباشه طرف حسابت منم
کازو در گوش سانزو : با این پدر زن دهنت سرویسه دادا
سانزو اروم: خفه شو کازو
سانزو رو ب بابات : نه پدر جان این چ حرفیه بهتون قول میدم از دخترتون خوب مراقبت کنم نزارم اب تو دلش تکون بخوره بلاخره مگه چند تا تو دنیا میتونم مثل دختر شما پیدا کنم؟
*تو با چایی میای بعد دادن چایی کنار سنجو میشینی*
تاکئومی : خب جوونا همو دیدن از هم خوششون اومده اگه راضی باشین ک با اجازه شما دخترتون عروس خانواده ما بشه
بابات : والا من ک حرفی ندارم هرچی دخترم بگع
* همه نگاها سمت تو میاد *
سنجو داد میزنه : عاقا عروس خانوم بله رو داد مبارکهههههه
تاکئومی : یالا کازو برو حلقه هارو بیاررر بدوووو
* حلقه رو دست تو و سانزو میکنن *
سانزو اروم در گوشت زمزمه میکنه: ب زندگی من خوش اومدی خانوم کوچولو
نویسنده: یک دلقک
لباس: صفحه دوم
مایکی : ای تفففف این سانزو داره میرع زن بگیره من هنو سینگلم ععررررر
دراکن: اخه کی ب تو پا میده الاغ؟
مایکی : ععرررررررر ساکت شوووو
تاکئومی: هی سانزو این کتو شلواره قشنگ تره اینو بپوش
سانزو : هی بدک نی کتو شلوارو ولش دسته گلو شیرینی چی ببرم؟
کازو: دادا من میگم گل بابونه
سانزو: از تو نظر نخواستیم
کازو: گمشو باو مث صگ پاچه میگیره
ایزی: چ حسی داری بلاخره داری دوماد میشی
سانزو: نصف ذوقم سر لباسیه ک برا هستی خریدم دوس دارم ببینم توش چ شکلی میشه
دراکن: اوووو تو از الان همچینی تو لباس عروس ببینیش چیکار میکنی
سانزو : بنام خدا سکته
تاکئومی : اونجا رفتی سر سنگین باش باباش قانع بشه دخترو بده
سانزو: حله اونو ب خودم بسپار
ساعت ۷ سانزو ، تاکئومی ، مایکی ،کازو ..... با دست گل و شیرینی برا خاستگاری میاد*
بیو اشپز خونه*
سنجو : هی هی استرس نداشته باش چایی رو بدع بیا
یوزو: موفق باشی * اشک شوق*
بابات رو ب تاکئومی : خب شغل عاقا دوماد چیع؟
تاکئومی :والا چه عرض کنم یوتیوبر هس
بابات : هی بدک نی فقط بدون من دخترمو از سر راه نیاوردم حواست ب دخترم نباشه طرف حسابت منم
کازو در گوش سانزو : با این پدر زن دهنت سرویسه دادا
سانزو اروم: خفه شو کازو
سانزو رو ب بابات : نه پدر جان این چ حرفیه بهتون قول میدم از دخترتون خوب مراقبت کنم نزارم اب تو دلش تکون بخوره بلاخره مگه چند تا تو دنیا میتونم مثل دختر شما پیدا کنم؟
*تو با چایی میای بعد دادن چایی کنار سنجو میشینی*
تاکئومی : خب جوونا همو دیدن از هم خوششون اومده اگه راضی باشین ک با اجازه شما دخترتون عروس خانواده ما بشه
بابات : والا من ک حرفی ندارم هرچی دخترم بگع
* همه نگاها سمت تو میاد *
سنجو داد میزنه : عاقا عروس خانوم بله رو داد مبارکهههههه
تاکئومی : یالا کازو برو حلقه هارو بیاررر بدوووو
* حلقه رو دست تو و سانزو میکنن *
سانزو اروم در گوشت زمزمه میکنه: ب زندگی من خوش اومدی خانوم کوچولو
نویسنده: یک دلقک
لباس: صفحه دوم
- ۷.۵k
- ۲۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط